برای شکوفا کردن فطرت کافی است یک گوشه‌ از فطرت انسان عمیقاً شکفته شود و حسین(ع) بهترین فرصت است

پناهیان با تبیین این مطلب که نیاز ما به مباحث فطری مهم‌تر از مباحث اخلاقی است، گفت: «بسیاری اوقات به جای کلاس اخلاق یا پرداختن به برخی مباحث رایج اخلاقی باید «کلاس فطرت» بگذاریم و به جای پرداختن به خُلقیات و ملکات نفسانی به گرایش‌های فطری و معارف فطری بپردازیم و فطرت خود را شکوفا کنیم. البته در این مسیر ملکات خوبی نیز کسب کرده و ملکات بدی نیز ریزش خواهد کرد، اما مسأله اصلی شکوفا کردن فطرت است نه اخلاق.»

به گزارش رجانيوز، پناهیان با تببین نگاه غرب به فطرت گفت: تمام تلاش فرهنگی غرب برای محجوب نگه داشتن فطرت و القای خواسته‌های کاذب به انسان‌هاست و تمام تلاش فرهنگی ما برای شکوفا و مکشوف کردن فطرت است. این استاد حوزه و دانشگاه در تبیین نقش منحصر به فرد امام حسین(ع) در سلوک معنوی و شکوفایی فطرت، با بیان برخی از آیات و روایات به توضیح یک «اصل مهم در رشد و تعالی انسان» پرداخت و گفت: «فلسفۀ ارسال انبیاء الهی این است که به انسان‌ها کمک کنند تا میثاق فطری انسان‌ها را به آنها یادآوری کرده و فطرت خود را شکوفا نمایند.

ادامه نوشته

جایگاه اسرار آمیز آیه ولایت در قرآن

یکی از مطالب بحث برانگیز راجع به آیه غدیر این است که چرا در ظاهر بین این آیه و ما قبل و ما بعد آن ربطی احساس نمی شود؟!

«الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیم»(1)؛ امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خودبر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم پس هر که در گرسنگی بی چاره ماند بی آنکه قصد گناه داشته باشد ، بداند که خدا آمرزنده و مهربان است .

 

چه آیه را راجع به قضیه غدیر بدانیم مثل تمامی شیعیان و بسیاری از برادران اهل تسنن (2) یا آن را به قضیه غدیر بی ربط بدانیم در هر صورت این سۆال پا بر جاست که چرا آیه به ماقبل و مابعد خود بی ربط است !؟

اساسا آیا لازم است آیات قرآن به قبل و بعد خود ، مانند کتابهای متعارف بشری ، مرتبط باشند ؟!

اگر لازم است آیا این ربط بین آیات برای افراد عادی قابل درک است؟!

مفسیرین تا چه اندازه به ارتباط آیات با یکدیگر توجه نموده اند؟!


(برای دیدن پاسخ این سوالات و سوالات بیشتر به ادامه مطلب مراجعه نمایید)

ادامه نوشته

شرطی برای تکمیل تشکر از خدا

شكرگزارى همان قدردانى از نعمت است ، خواه در عمل باشد یا به وسیله زبان و یا به قلب ، و كفران و ناسپاسى نعمت ، بى اعتنائى به نعمت ها، تحقیر و تضییع آنها است و عدم توجه به صاحب نعمت .


و مهمترین بخش شكرگزارى همان شكر عملى است ، چه بسیارند كسانى كه با زبان شكر خدا مى گویند، ولى در عمل كفران مى كنند.

كسانى كه اصراف و تبذیر مى كنند، و یا بخیل هستند، یا نعمت هاى الهى را وسیله فخرفروشى بر دیگران قرار مى دهند، یا بر اثر نعمت مست مى شوند و طغیان مى كنند، همه آنها ناسپاسند، و در طریق كفران نعمت گام برمى دارند، به عكس آنها كه نعمت هاى الهى را كتمان نمى كنند، و آشكار و پنهان انفاق مى نمایند و با گسترش نعمت ، تواضع آنها در مقابل خالق و خَلق بیشتر مى شود و سعى دارند نعمت ها همه در جاى خود مصرف شود، و چیزى از آن ضایع نگردد، آنها بندگان شكرگزارى هستند و شایسته فزونى نعمت .

همان گونه که انسان باید شکر نعمت هاى پروردگار را بگذارد، هرچند هیچ انسانى قادر بر این کار نیست، حداقل اعتراف به عدم توانایى شکر نعمت کند که این خود نوعى شکر نعمت است، باید در برابر انسان ها نیز همین حالت را داشته باشد و شکر خالق بدون شکر خلق، همان خلقى که واسطه نعمت بوده، کامل نمى شود.

در همین زمینه حدیثى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که مى فرماید: «روز قیامت که مى شود بنده اى را در صحنه محشر حاضر مى کنند و در حضور خداى متعال مى ایستد و خداوند دستور مى دهد او را به سوى آتش دوزخ ببرند. عرضه مى دارد: خداوندا! دستور دادى مرا به سوى دوزخ ببرند در حالى که قرآن مى خواندم (و به قرآن عمل مى کردم) خدا مى فرماید: بنده من، نعمت هایى به تو عرضه داشتم و تو شکر نعمت نگزاردى. عرضه مى دارد: پروردگارا! تو فلان نعمت را به من دادى و من فلان گونه شکر آن را ادا کردم و نعمت دیگرى به من دادى شکر آن را نیز گزاردم و پیوسته نعمت ها را ذکر مى کند و شکرگزارى آنها را. خداى متعال مى فرماید: بنده من راست مى گویى; ولى تو شکرگزارى در برابر کسى که واسطه نعمت بر تو بود نداشتى و من به ذات مقدسم سوگند خورده ام که شکر بنده اى را نپذیرم که در برابر واسطه نعمت من به خلقم شکرگزار نباشد.(1)

ادامه نوشته