پنج شنبه شب تلویزیون اقدام به پخش چند فیلم ترسناک و خشن به فاصله اندک کرد.حالا جدا از هدف صدا و سیما مشکلی اساسی در یکی از فیلم ها وجود داشت که هنوز برایم سوال است.داستان فیلم مه به این صورت بود که:

     داستان فیلم از یه شب طوفانی شروع می شه؛
عده ای (از جمله شخصیت اول فیلم) وارد یه فروشگاه محلی می شن که خریداشون رو انجام بدن.
کم کم یه مه غلیظ دیده می شه که شهر رو کاملاً می پوشونه.
     ناگهان یه نفر با صورت خونی وارد فروشگاه می شه و فریاد می زنه: ”یه چیزی توی مه هستش ... درها رو ببندید“.
     از اینجا چالش اصلی فیلم شروع می شه ... طی کش و قوس های مختلف، موجودات عجیب و غریبی رو می بینیم که از دل مه بیرون میان و هر بار چند نفر رو به طرز وحشتناکی می کشن و یا به درون مه می برن و ما فقط صدای فریادشون رو می شنویم.
همهء تلاش ها برای مقابله با این موجودات و درخواست کمک به نتیجهء چندان موثری نمی رسه.
یه جایی از زیر زبون یه افسر پلیس علت مشکل رو (که می شد حدس زد) بیرون می شکن ... یه سری آزمایش های مخفی ژنتیکی نا موفق که باعث جهش ژنی یه سری موجودات شده و اونا رو تبدیل به هیولا کرده.
     مردم گرفتار شدهء داخل فروشگاه، تا اینو می شنون می ریزن سر پلیس بی نوا و تا می خوره می زننش و بعدش می فرستنش جلوی جونورا ... چون اون رو هم مقصر می دونن.
اواخر فیلم، چند نفر (که موندن توی فروشگاه رو بی نتیجه می بینن) تصمیم می گیرن که دل رو بزنن به دریا و برن بیرون شاید نجات پیدا کنن.
     چند نفر از فروشگاه میان بیرون و میرن سوار ماشین بشن.
    جانورا چندتاشون  رو می کشن و فقط شخصیت اصلی به همراه پسر کوچیکش و یه زن جوان و یه زوج پیر می تونن سوار ماشین بشن و از اونجا فرار کنن.
     اونا سوار یه ماشین، توی مه غلیظ بی هدف حرکت می کنن تا شاید بتونن از مه خارج بشن و کمک پیدا کنن.
     آخر سر بنزین ماشین تموم می شه و اونا ناامید از نجات، درحالی که افرادی ر دیدن که به طرز دردناکی مردن، تصمیم می گیرن که با شلیک گلوله، خودشون رو خلاص کنن تا لااقل راحت بمیرن.
مرد نقش اول، با کمال ناراحتی پسرش و اون زن جوون و اون زوج پیر رو با اسلحه می کشه ولی تیری نمی مونه که خودش رو خلاص کنه.
از ماشین پیاده می شه تا خودش رو به جانورا بسپره و بمیره ...
     فیلم همینجا در تلویزیون تمام شد.احتمالا بینندگان با تعجب به هم نگاه کردند.بعضی می گفتند ”این چه فیلمی بود؟“ و بعضی ها که توجیه کردنشان خوب بود می گفتند:“شخصیت اول فیلم کار خوبی کرد.معلوم بود که همه خورده می شوند و با زجر می میرند پس بهترین کار را انجام داد.“
    نتیجه اخلاقی که می توان از فیلم گرفت این است که اگر در مواقعی دیدیم مرگ حتمی است اشکالی ندارد برای جلوگیری از درد و رنج خودکشی کنیم این کار را با تفکر نسبی گرایی اخلاق غربی سازگار است،اما با تفکر اسلامی نه ...
     جالب این جاست که تفکر فیلم ساز هم این نبوده به ادامه داستان که توسط صدا و سیما حذف شده است توجه کنید:
     توی مه یه سیاهی می بینه که داره نزدیک می شه ... فکر می کنه یکی از اون هیولاهاس ... ولی با چشمای کاملاً متعجب، یه تانک ارتش رو می بینه که از کنار اون رد می شه ... پشت سرش هم کاروان امداد و نجات (که مردم بازمانده از حملهء هیولاها رو به جای امن می برن) حرکت می کنه.
    مرد با تعجبی بی پایان مردم و بچه ها رو نگاه می کنه
    فیلم ساز با مهارت خاصی یکی از اشکالات دنیایی خود کشی در این گونه موارد را نشان می دهد اما سوال اینجاست که صدا و سیما با توجه به چه منطقی این تکه از فیلم را حذف کرده است.